پيشگفتار. 1
فصل اول – مقدمه پژوهش... 3
مقدمه. 4
بيان مسئله. 4
اهميت و ضرورت تحقيق: 6
فرضيات پژوهش... 8
اهداف تحقيق.. 9
متغيرهاي تحقيق.. 9
تعريف اصطلاحات.. 9
تعريف... 10
فصل دوم- بررسي پيشينه پژوهشي.. 11
الف: بررسي تئوري ها و پژوهش
هاي گذشته. 11
ب: اتسنتاج كلي در ارتباط با
مسئله پژوهشي.. 11
پ: خلاصه چگونگي حل مسئله
پژوهشي.. 11
اصطلاحات و مفاهيم. 12
مفهوم انگيزش... 12
ماهيت انگيزش: 13
اهميت انگيزش... 13
«ريشه يابي علل مشكلات عدم
وجود انگيزش صحيح نيروي كار». 14
عدم تامين انتظارات كاري
مديريت از سوي زيردستان.. 19
سبك نامناسب رهبري مدير. 21
عدم انطباق اهداف كاركنان با
اهداف مديريت.. 25
الف- ميزان مشاركت كاركنان در
تصميم گيريها 26
ب- درجه رضايت شغلي كاركنان.. 26
ج- ميزان واگذاري مسئوليتها 27
ه- ميزان انگيزه و تمايل
واقعي پرسنل. 27
و- سهيم شدن كاركنان در
مالكيت و سود شركت.. 28
د- مساله امنيت شغلي.. 28
فقدان آموزش موثر نيروي
انساني.. 30
اثربخشي پايين مديريت.. 31
ت- طيف زماني برنامه ريزي
شركت.. 31
عدم اعتماد مديريت به كاركنان.. 32
فصل 3- روش پژوهش... 34
الف- توصيف آزمودنيها (جامعه و
گروه نمونه) 34
ب- توصيف ابزارهاي پژوهش... 34
پ- اعتبار و روايي ابزارهاي
پژوهشي.. 34
ج- طرح پژوهش و روش تحليل
داده ها 34
فصل 3- روش تحقيق.. 35
جامعه آماري.. 35
نمونه و روش نمونه گيري.. 35
قلمرو مكاني و زماني پژوهش... 35
ابزار و گردآوري اطلاعات.. 35
روايي و اعتبار ابزار گردآوري
اطلاعات.. 35
قلمرو پژوهش... 36
فصل 4- يافته هاي پژوهشي.. 37
الف- توصيف و تحليل داده ها
(در رابطه با پرسش، هدف يا فرضيه) 37
ب- ساير يافته هاي پژوهشي.. 37
فصل 5- بحث و تفسير. 43
نتيجه گيري.. 43
پيشنهادها 43
نتيجه گيري: 44
پيشنهادات.. 44
مطرح كردن مسائل و مشكلات
سازمان و تبادل اطلاعات.. 45
منابع و مآخذ. 50
ما در عصري زندگي ميكنيم كه سازمانهاي مختلف با تشكيلات كوچك و بزرگ
پيرامونمان را فراگرفته اند. قسمت اعظم احتياجات و نيازهاي گوناگون ما را
سازمانهاي دولتي و خصوصي اجتماعي تقريبا در كليه شئون زندگي انسان، از از هنگام
تولد تا مرگ تاثير ميگذارند و بدون وجود سازمانها زندگي ما حالتي كاملا متفاوت از
آنچه كه هم اكنون دارد، پيدا ميكند. گستردگي سازمانها به گونه اي است كه ميتوان
گفت جامعه از سازمان هاي گوناگون كه كالاها و خدمات مورد نياز را تامين ميكنند،
تشكيل يافته است و امروزه ما پيشرفت و توسعه در هر جامعه را منوط به كارائي و
راندمان سازمان هاي آن جامعه ميدانيم.
در جهت افزايش راندمان و كارائي سازمان ها بايد اجزاء و عوامل اصلي هر سازمان
را شناسايي و نحوه بهره گيري از منابع و امكانات آن را مورد بررسي قرار دهيم.
بررسي اجمالي سازمان ها نشان ميدهد كه پنج عامل اصلي را ميتوان در هر سازمان
مشخص نمود كه عبارتند از نيروي انساني، مواد، تجهيزات، روشها و مديريت. هرچند كه
هركدام از اين عوامل در جاي خود اهميت زيادي را دارند و ميتوانند در كارايي
سازمان نقش داشته باشند اما ميتوان گفت مهمترين اين عوامل مديريت است. براي رسيدن
به بازدهي مطلوب و دستيافي به اهداف ميبايد مديريتي توانمند وجود داشته باشد كه
در نيروي انساني تحرك و شور و شوق ايجاد نمايد.
از مواد به بهترين نحوه استفاده كند و از تجهيزات با توجه به ظرفيت به گونه اي
مطلوب استفاده شود و روشهاي مناسبي را تدوين نمايد. بنابراين هرچه مديريت تواناتر
باشد احتمال تحقق اهداف سازمان بيشتر شده و بهره گيري مطلوبتري از منابع بعمل ميآيد.
هر يك از سازمان هاي اجتماعي، هدفها و خدمات و كاركردهايي دارند كه بدين وسيله
اجتماع بشري را به چرخش در ميآورند. هدف اصلي هر سازمان، كسب سود و به حداكثر
رساندن آن است. و اين كار بايد با اثر بخشي توام باشد. هدف اصلي تر در سازمانها در
زمينه اثر بخشي فعاليتهاي رفاهي جامع، از جمله تامين نيازها و خدمات رساني به مردم
و عدالت اجتماعي است.
يكي از مسئوليتهاي هر نهاد اجتماعي ميل به اهدافي است كه علت وجودي هر نهاد را
شكل ميدهد. تحقق اهداف سازمان در گرو همكاريو هماهنگي تماميعوامل است كه تعامل
نظام مند آنها با يكديگر بوجود سازمان معنا ميبخشد.
نيروي انساني، بزرگترين سرمايه هر سازمان و هر كشوري ميباشد و عامل اصلي
موفقيت و پيشرفت است. اغلب گفته ميشود كه كارمند خوشحال يك كامند كارا است و يك
كارمند خوشحال بايستي با شغلش ارضاء شود. نيروي انساني به اسكلت سازماني روح ميبخشد
و چرخه آن را به حركت در ميآورد و تعيين ميكند كه فرايند كل مجموعه چگونه جهت
بگيرد.
در اين ميان، نقش يك عامل برجسته از ساير عوامل و آن نيروي انساني در تمام سطح
سازمان است كه بايد به آن بعنوان يك عامل ذي شعور و داراي نيازهاي مادي و معنوي
اهداف فردي، توقعات گروهي بين از ساير عوامل توجه شود. از آنجا كه كارايي نيروي
انساني هميشه براساس محاسبات اقتصادي قابل پيش بيني نيست و عوامل متعدد ديگري كه
برخواسته از نيازهاي برتر انسان در ابعاد اجتماعي و خوديابي است، در اين زمينه
موثر است. لذا ازميان پديده ها و عوامل مختلفي كه بر بازده شغلي و سطح كارايي فرد
در سازمان تاثير گذار است، انگيزه شغلي را انتخاب نموده ايم كه اهميت و حساسيت
خاصي دارد. چرا كه اگر در سازمان، انگيزه و رضايت شغلي انسان مقدم بر هدفهاي ديگر
نباشد آن سازمان محكوم به نابودي است.
انگيزه تاثير متقابل روي فردو سازمان دارد. از يكطرف، فرد همراه با خواسته ها
و آرزوهايي به سازمان ميپيوندد و هماهنگي و همسويي اين دو در فرد ايجاد انگيزه مينمايد
و اين انگيزه شغلي خود باعث نوآوري و خلاقيت در كار و افزايش تعهد و بازده فردي ميشود.
و از طرف ديگر طي فرايند كسب انگيزه كاري افراد، سازمان داراي پويايي گشته و به
اهداف خود نزديك ميشود.
يكي از متغيرهاي بسيار مهميكه بر انگيزش كاركنان اثر گذار است. سبك مديريت و
رهبري سازماني است كه آن خود نيز به نوعي، متجلي ديدگاه مدير نسبت به انسان و كار ميباشد،
اگر اين سبك مناسب و به مقتضاي شرايط انتخاب شده باشد ميتواند بر انگيزنده انگيزش
در سازمان باشد و آن نيز ميتواند سبب هم سويي اهداف كاركنان با اهداف سازمان شده
و در نهايت منجر به موفقيت سازمان گردد.
در حقيقت توفيق در امر مديريت در گرو شناخت صحيح از منابع انساني و برقراري
روابط مناسب با آنها و ترغيب آنان به
كوششي در جهت دستيابي به اهداف سازمانها است.
مواردي كه تقويت كننده روحيه و انگيزه و علاقمندي كاركنان به كار و محيط كاري
باشند مانند ايجاد امنيت شغلي،تامين زندگي در زمان، دوران پيري و از كار افتادگي،
رضايت از شغل و موارد مشابه ديگر.
نيازهاي انسان ريشه انگيزه را به وجود ميآورد. وقتي نيازهاي كارمند در محيط
مشخص شد بصورت خواست ظاهر ميشود. و وقتي نياز به خواست تبديل شد ايجاد انگيزش ميكند.